شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسی
1 - * درباره ی مثنوی گرگ نامه
2 - ۰۱ - صد هزار ابهام اندر خلقت است
3 - ۰۲ - در به روی غمگساران بسته ایم
4 - ۰۳ - عیب اُشتر را به او گفتند فاش
5 - ۰۴ - هر کسی با دیگ گردد همنشین
6 - ۰۵ - مرد رندی بر لب دریا نشست
7 - ۰۶ - واعظی می گفت: شیطانِ لعین
8 - ۰۷ - مُقتدای مردمان ، دیوان شدند
9 - ۰۸ - شاهراهی هست این ذات بشر
10 - ۰۹ - من به که لبیک گویم ای صمد؟
11 - ۱۰ - من سقوطی کرده ام از آسمان
12 - ۱۱ - طبع انسان طالب وهم و گمان
13 - ۱۲ - چون شنیدم از جهان بوی کباب
14 - ۱۳ - آنچه من بافم ، قَدَر بشکافتش
15 - ۱۴ - تا به آن روزی که دندان داشتی
16 - ۱۵ - بشنو از مُلا و عقل ابترش
17 - ۱۶ - نکته ای را خوانده ام از « بوالعلا »
18 - ۱۷ - بوالحسن نامی ، سفیه و بدخصال
19 - ۱۸ - حاصل دنیا سراسر درد و رنج
20 - ۱۹ - قاضی شهری به بی عقلی مَـثَل
21 - ۲۰ - مفلسی از تنگدستی در تعب
22 - ۲۱ - هر نِدا را نیست ، امّید جواب
23 - ۲۲ - « سالکی » از معجزات زر بگو!
24 - ۲۳ - پیش او از فقر نالیدن چراست؟
25 - ۲۴ - گفت مسکینی گرسنه ، با کسی
26 - ۲۵ - عارفی کرد از عجوزی این سؤال
27 - ۲۶ - عالِمی می گفت تاریخ جهان
28 - ۲۷ - شکوه ها دارم من از جُور فلک
29 - ۲۸ - عقل اگر داری مکن طی مسیر
30 - ۲۹- آنچه خواهی چون نخواهد شد حصول
31 - ۳۰ - هر چه دنیا بذر درد و رنج داشت
32 - ۳۱ - من نکردم این جهان را خدمتی
33 - ۳۲ - نکته ای گویم ز جبر و اختیار
34 - ۳۳ - گر نداری در دهان دندانِ تیز
35 - ۳۴ - مختصر لطفی جهانت گر کند
36 - ۳۵ - چون تملّق ، هیچ کالا در جهان
37 - ۳۶ - مردی اسب خویش را گم کرده بود
38 - ۳۷ - آدمی گر گِرد سازد بار و برگ
39 - ۳۸ - آن فقیر گرسِـنِه ، وقت نماز
40 - ۳۹ - آدمی چون سیر شد ، عصیان کند
41 - ۴۰ - عمرِ تو ، پامال امیال محال
42 - ۴۱ - تا به کِی تولید انبوه ، ای عزیز
43 - ۴۲ - کودکی گم کرد راه خانه اش
44 - ۴۳ - ابلهی خوابیده می نوشید آب
45 - ۴۴ - ابلهی را بچه در چاه اوفتاد
46 - ۴۵ - آزمندی ، خیکی اندر بحر دید
47 - ۴۶ - کرد سلطانی ز درویشی سؤال
48 - ۴۷ - نعمتی دان ، جهلِ عالم سوز را
49 - ۴۸ - غالبًا ، شادی انسان از بلاست
50 - ۴۹ - بر در انعام دنیا می روی؟
51 - ۵۰ - رفت دزدی خانه مردی فقیر
52 - ۵۱ - ای فلک ، نعمت به من ده بی حساب
53 - ۵۲ - مدعی من می شوم روز حساب
54 - ۵۳ - جاهلی در مرقد عبدالعظیم
55 - ۵۴ - گفت آن « نوشیعه » را مرد یهود
56 - ۵۵ - شد سوار اسب ، ملا نصردین
57 - ۵۶ - آن یکی پرسید اشتر را که هی
58 - ۵۷ - چرخ ، می گردد به دستوری نهان
59 - ۵۸ - ابلهی کرد از فقیهی این سؤال
60 - ۵۹ - آن یکی گفتا که من پیغمبرم
61 - ۶۰ - بانگ ، در بازار میزد ، احمقی
62 - ۶۱ - بشنو این قصه ز دوران قدیم
63 - ۶۲ - وقت مرگِ خویش ، پیری گورکَن
64 - ۶۳ - دفتری تحریر کردی آن حکیم
65 - ۶۴ - کاش بودی حضرتِ آدم عقیم
66 - ۶۵ - آن عرب اشتر به صحرا برده بود
67 - ۶۶ - با شرارت ، آتشی افروختی
68 - ۶۷ - این شنیدم مُشرکی از باده مست
69 - ۶۸ - آن یکی گفتا به مُلا نصردین
70 - ۶۹ - ابلهی ، مهمان شد اندر مجلسی
71 - ۷۰ - آن یکی گفتا به مردِ یخ فروش
72 - ۷۱ - واعظی میگفت در روز حساب
73 - ۷۲ - مرد عیاری ، سواره ، حین ِ گشت
74 - ۷۳ - آن سه کودک چند گردو یافتند
75 - ۷۴ - یک سخن بشنو از آن مرد غریب
76 - ۷۵ - یادم آید چند سالی پیشتر
77 - ۷۶ - یک لطیفه یاد دارم از قدیم
78 - ۷۷ - سارقی قفل دکانی میبُرید
79 - ۷۸ - مونس ایام تنهایی من
پنل تبلیغاتی فوربیز
طراحی وب سایت تارنما
مرجع شماره موبایل