شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسی
خاقانی - غزل شمارهٔ ۱۰۶

ذره نماید آفتاب ار به جمال تو رسد

عین کمال خسته باد ار به کمال تو رسد

ماه منی و ماه را چرخ فدای تو دهد

گر به دیار دشمنان وقت زوال تو رسد

چشم زمانه را فلک میل زوال درکشد

گر نظر گزند او سوی جمال تو رسد

یافتن وصال تو کار نه چون منی بود

دولت دیگری طلب کو به وصال تو رسد

چشم من ار هزار سال از پی روی تو دود

گر برسد به عاقبت هم به خیال تو رسد

دیدهٔ خاقنی اگر لاف جمال تو زند

کس نکند قبول ازو کان به مثال تو رسد