شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسی
اوحدی - آغاز ده نامه

شنیدم کز هوسناکان جوانی

به ناگه فتنه شد بر دلستانی

رخش زرد و تنش باریک میشد

جهان بر چشم او تاریک میشد

شبی بیدار بود، از عشق نالان

پریشان گشته چون آشفته حالان

دلش را آتش سودا برآشفت

چو آتش تیزتر شد باد را گفت: