شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسی
عراقی - غزل شمارهٔ ۲۴۱

تا تو در حسن و جمال افزوده‌ای

دل ز دست عالمی بربوده‌ای

در جهان این شور و غوغا از چه خاست؟

گر جمال خود به کس ننموده‌ای

گوی در میدان حسن افگنده‌ای

نیکوان را چاکری فرموده‌ای

پرده از چهره زمانی دور کن

کافتابی را به گل اندوده‌ای

چون نباشم من سگ درگاه تو؟

چون بدین نام خوشم بستوده‌ای

در جهان بیهوده می‌جستم تو را

خود تو در جان عراقی بوده‌ای