شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسیمولوی - رباعی شمارهٔ ۵۰۷
آن یار که عقلها شکارش میشد
وان یار که کوه بیقرارش میشد
گفتم که سر زلف بریدی گفتا
بسیار سر اندر سر کارش میشد
آن یار که عقلها شکارش میشد
وان یار که کوه بیقرارش میشد
گفتم که سر زلف بریدی گفتا
بسیار سر اندر سر کارش میشد