شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسیعطار - شمارهٔ ۲۹
از بس که در انتظار تو گردون گشت
تا روز همه شب،ز شفق، در خون گشت
چون راه نیافت از پس و پیش به تو
در خویش به صد هزار قرن افزون گشت
از بس که در انتظار تو گردون گشت
تا روز همه شب،ز شفق، در خون گشت
چون راه نیافت از پس و پیش به تو
در خویش به صد هزار قرن افزون گشت