شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسیعطار - شمارهٔ ۵۸
چون بحر شدی گهر میانِ جان دار
تلخست دهانت ز شکر هیچ مپرس
پس چون دریا، گوهرِ خود پنهان دار
او بود دونده و دگر هیچ مپرس
چون بحر شدی گهر میانِ جان دار
تلخست دهانت ز شکر هیچ مپرس
پس چون دریا، گوهرِ خود پنهان دار
او بود دونده و دگر هیچ مپرس