شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسیعطار - شمارهٔ ۵۲
جانا چو ره تو راه ذُلّ و عِزْ نیست
کاریست که کار قادر و عاجز نیست
پس گم شدنم به و چنان گم شدهام
کامکان پدید آمدنم هرگز نیست
جانا چو ره تو راه ذُلّ و عِزْ نیست
کاریست که کار قادر و عاجز نیست
پس گم شدنم به و چنان گم شدهام
کامکان پدید آمدنم هرگز نیست