شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسیعطار - شمارهٔ ۱۷
چون برفکنند از همه چیزی سرپوش
چون دیگ درآید همه عالم در جوش
چون مینتوان کرد به انگشت نشان
انگشت به لب باز همی دار خموش
چون برفکنند از همه چیزی سرپوش
چون دیگ درآید همه عالم در جوش
چون مینتوان کرد به انگشت نشان
انگشت به لب باز همی دار خموش