شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسیعطار - شمارهٔ ۲۰
هر دل که تمام از سردردی برخاست
هستیش ز پیش همچو گردی برخاست
آنگاه اگر مخنثّی در همه عمر
در سایهٔ او نشست مردی برخاست
هر دل که تمام از سردردی برخاست
هستیش ز پیش همچو گردی برخاست
آنگاه اگر مخنثّی در همه عمر
در سایهٔ او نشست مردی برخاست