شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسیعطار - شمارهٔ ۱۴
ای دل هر دم دست به خون نتوان برد
ور دل بردی ز غم کنون نتوان برد
وی دیده تو کم گری که چندینی آب
در هیچ زمین به پل برون نتوان برد
ای دل هر دم دست به خون نتوان برد
ور دل بردی ز غم کنون نتوان برد
وی دیده تو کم گری که چندینی آب
در هیچ زمین به پل برون نتوان برد