شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسیعطار - شمارهٔ ۱۵
دوش آمد و گفت: روز و شب غمناکی
تا بنشستی بر درِ ما بی باکی
دستی که به دامن وصالت نرسد
در گردنِ خاک کن که مشتی خاکی
دوش آمد و گفت: روز و شب غمناکی
تا بنشستی بر درِ ما بی باکی
دستی که به دامن وصالت نرسد
در گردنِ خاک کن که مشتی خاکی