شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسیعطار - شمارهٔ ۴۲
غنچه که چو پسته لب شود خندانش
از کم عمری بر لبش آمد جانش
چون نیست بجز نیست شدن درمانش
خون میبچکد به درد از پیکانش
غنچه که چو پسته لب شود خندانش
از کم عمری بر لبش آمد جانش
چون نیست بجز نیست شدن درمانش
خون میبچکد به درد از پیکانش