شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسیعطار - شمارهٔ ۱۸
شمع آمد و گفتا: منِ مجنون باری
ننهم قدمی ز سوز بیرون باری
چون بر سرمّ آتشِ جهان افروز است
بالا دارد کارِ من اکنون باری
شمع آمد و گفتا: منِ مجنون باری
ننهم قدمی ز سوز بیرون باری
چون بر سرمّ آتشِ جهان افروز است
بالا دارد کارِ من اکنون باری