شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسی
عطار - شمارهٔ ۴۱

شمع آمد و گفت: کشتهام هر سحری

پس سوخته هر شبی به دست دگری

چون در سرم آتش است و بر پایم بند

هرگز نبود کار مرا پای و سری