شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسیعطار - الحكایة و التمثیل
در رهی داود طائی بی قرار
میشد و تعجیل بودش بیشمار
آن یکی گفتش چرا داری شتاب
گوئی افتادست در دکانت آب
گفت بر دروازه در بند منند
میشتابم چون شتابم میکنند
در رهی داود طائی بی قرار
میشد و تعجیل بودش بیشمار
آن یکی گفتش چرا داری شتاب
گوئی افتادست در دکانت آب
گفت بر دروازه در بند منند
میشتابم چون شتابم میکنند