شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسیعطار - الحكایة و التمثیل
آن یکی دیوانهٔ یک گرده خواست
گفت من بی برگم این کار خداست
مرد مجنون گفتش ای شوریده حال
من خدا را آزمودم قحط سال
بود وقت غز ز هر سو مردهٔ
و او نداد از بی نیازی گردهٔ
آن یکی دیوانهٔ یک گرده خواست
گفت من بی برگم این کار خداست
مرد مجنون گفتش ای شوریده حال
من خدا را آزمودم قحط سال
بود وقت غز ز هر سو مردهٔ
و او نداد از بی نیازی گردهٔ