شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسی
عطار - فی الوحدة و الکثرت

جهد کن کثرت نه بینی ای پسر

تا نگردی همچو احول کژ نظر

جهد کن کثرت نبینی ای سوار

تا نباشی همچو احول شرمسار

جهد کن کثرت نه بینی ای فقیر

تا نمانی همچو احول در سعیر

جهد کن کثرت نه بینی ای فتا

تا نمانی همچو احول در فنا

هر که دو بیند نشان غافلی است

زانکه او اندر مقام احولی است

دو مبین گر مرد راهی ای پسر

تا شوی در راه معنی معتبر

دو مبین و دو مدان و دو مجوی

چند از این قال و قیل وگفتگو

دو مبین ای مرد معنی درمیان

تا شود اسرار حق بر تو عیان

دو مبین ای پاکباز و پاک رو

یک دم از گفتار من آگاه شو

دو مبین خود را شناس و باز دان

تا شوی تو شاهباز لامکان

دو مبین ای مرد بگذر از شکی

تا رسی در عالم کم بوده گی

دو مبین ای مرد راه ذوالجلال

تا رسی در عالم وصل وصال

دو مبین در معرفت ای با وفا

تا رسی در عالم صدق و صفا

دو مبین در راه عشق راستان

تا شوی از هر دو عالم بی‌نشان

دو مبین در وحدت وحق را نگر

تا یکی بینی جهان را سر بسر

دو مبین و بگذر از هر نیک و بد

تا یکی بینی ازل را با ابد

دو مبین و بگذر از هر ننگ ونام

تا رسی در راه وحدت والسلام

احولک دو دید از راه اوفتاد

سرنگون سار اندر آن چاه اوفتاد

احولک در آینه چون بنگرید

روی خود دو دید آن نحس پلید

لاجرم از غافلی در ره فتاد

زانکه احول دید اندر چه فتاد

لاجرم بدبخت و سرگردان شده

هم ز احول دیدنش حیران شده

لاجرم در بند صورت مانده است

پای تا سر در کدورت مانده است