شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسی
رهی معیری - گریزان

چرا چو شادی از این انجمن گریزانی ؟

چو طاقت از دل بی تاب من گریزانی ؟

ز دیده ای که بود پاک تر ز شبنم صبح

چرا چو اشک من ای سیمتن گریزانی ؟

درون پیرهنت گر نهان کنیم چه سود ؟

نسیم صبحی و از پیرهن گریزانی

چو آب چشمه دلی پاک و نرم خو دارم

نه آتشم که ز آغوش من گریزانی

رهی نمیرمد آهوی وحشی از صیاد

بدین صفت که تو از خویشتن گریزانی