شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسی
اقبال لاهوری - غزل زنده رود

این گل و لاله تو گوئی که مقیم اند همه

راه پیما صفت موج نسیم اند همه

معنی تازه که جوئیم و نیابیم کجاست

مسجد و مکتب و میخانه عقیم اند همه

حرفی از خویشتن آموز و در آن حرف بسوز

که درین خانقه بی سوز کلیم اند همه

از صفا کوشی این تکیه نشینان کم گوی

موی ژولیده و ناشسته گلیم اند همه

چه حرمها که درون حرمی ساخته اند

اهل توحید یک اندیش و دو نیم اند همه

مشکل این نیست که بزم از سر هنگامه گذشت

مشکل این است که بی نقل و ندیم اند همه