شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسی
سعدی - حکایت شمارهٔ ۲

درويشی را ديدم سر بر آستان کعبه همی‌ماليد و می‌گفت يا غفور يا رحيم تو داني که از ظلوم و جهول چه آيد

عذر تقصير خدمت آوردم

كه ندارم به طاعت استظهار

عاصيان از گناه توبه كنند

عارفان از عبادت استغفار

عابدان جزای طاعت خواهند و بازرگانان بهای بضاعت من بنده امید آورده ام نه طاعت و بدریوزه آمده ام نه به تجارت

اِصْنَعْ بی ما اَنتَ اهْلُه .

بر در کعبه سائلى دیدم

که همى‌گفت و مى‏گرستى خوش

می‌نگویم که طاعتم بپذیر

قلم عفو بر گناهم کش