شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسی
عرفی - غزل شمارهٔ ۳۹۶

شهید او که بود آب و رنگ یاقوتش

نهند خضر و مسیحا به دوش تابوتش

خوش آن سعادت مرغی که می کند در دام

کرشمهٔ تو ز اوج هوای لاهوتش

ضعیف تر شود ار نعمتش ز باده دهند

وظیفه خوار محبت که غم بود قوتش

شهید زلف و رخ او چو طرف جوی بهشت

برون دمد گل و سنبل ز دور تابوتش

فغان ز خامهٔ عرفی که کمترین ظفرت

شکست خامهٔ مانی و کلک یاقوتش