شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسی
هلالی جغتایی - غزل شمارهٔ ۳۹

سر نمی‌تابم ز شمشیر حبیب

هر چه آ‎ید بر سرم یا نصیب

دل به درد آمد من بیچاره را

چارهٔ درد دلم کن ای طبیب

ای که گویی که چونی و حال تو چیست

من غریب و حال من باشد غریب

تا رقیب هست ما را قدر نیست

نیست گردد یا رب از پیشت رقیب

زار می‌نالد هلالی بی رخت

آن‌چنان کز حسرت گل عندلیب