شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسی
قاآنی - شمارهٔ ۱۰۶

پیرکی لال سحرگاه به طفلی الکن

می‌شنیدم که بدین نوع همی راند سخن

کای ز زلفت صصصبحم شاشاشام تارک

وی ز چهرت شاشاشامم صصصبح روشن

تتتریاکیم و بی شششهد للبت

صصبر و تاتاتابم رررفت از تتتن

طفل گفتا مَمَمَن را تُتُو تقلید مکن

گگگم شو ز برم ای کککمتر از زن

مممی‌خواهی ممشتی به ککلت بزنم

کهبیفتد مممغزت ممیان ددهن

پیرگفتا وووالله که معلومست این

که که زادم من بیچاره ز مادر الکن

هههفتاد و ههشتاد و سه سالست فزون

گگگنگ ر لالالالم به‌خخلاق ز من

طفل گفتا خخدا را صصدبار ششکر

که برستم به جهان از مملال و ممحن

مممن هم گگگنگم مممثل تتتو

تتتو هم گگگنکی مممثل مممن