شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسی
عرفی - غزل شمارهٔ ۴۴۳

ما ره نشین مردم دیدار دوستیم

سختی کشیم، حیف که غمخوار دوستیم

هر دم خیال بازی و فکر کرشمهٔ

دشمن تراش خاطر و آزار دوستیم

ای نوحه سنج ناله بر زدی ز لب، که ما

نازک دلان گریهٔ بسیار دوستیم

ما می گزیم شهد ریا را نه زهد را

تسبیح دشمنیم نه زنار دوستیم

در عجز لذتیست، تو در کار خویش باش

ما تشنهٔ شهادت و زنهار دوستیم

ای عندلیب گلبن دستان سرا، که من

منصور نغمهٔ رسن و دار دوستیم

خلوت نشینی از من و عرفی مجو که ما

رسواییان کوچه و بازار دوستیم