شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسی
عرفی - غزل شمارهٔ ۴۶۸

هرگز گله از دوست به محرم نفروشم

گر مشتریم دوست شود هم نفروشم

از شورش غم با در و دیوار به حرفم

رفت آن که به آسوده دلان غم نفروشم

هرگز نگشایم در دکان غم دل

وانگه که دکان باز کنم کم نفروشم

زان اهل نفاقم نپسندند که هرگز

قول غلط و فعل مسلم نفروشم

عرفی دل آباد به یک جو نخرد عشق

من هم دل ویران به دو عالم نفروشم