شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسی
هلالی جغتایی - غزل شمارهٔ ۱۲۵

آه و صد آه! که آن مه ز سفر دیر آمد

شمع خورشید جمالش به نظر دیر آمد

گفت سوی تو به قاصد بفرستم خبری

وه! که قاصد نفرستاد و خبر دیر آمد

نوبهار چمن عیش بدل شد به خزان

زانکه آن شاخ گل تازه و تر دیر آمد

مردم از شوق هم‌آغوشی آن سرو، دریغ!

کان نهال چمن حسن به بر دیر آمد

ای فلک پرتو خورشید جهان‌تاب کجاست؟

کامشب از غصه بمردیم و سحر دیر آمد

یار تا رفت، هلالی، من از این غم مردم

که چرا عمر من خسته به سر دیر آمد؟