شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسی
هلالی جغتایی - غزل شمارهٔ ۱۵۸

اگر چون تو سروی ز جایی برآید

شود رستخیز و بلایی برآید

خدا را، لب خود به دشنام بگشا

که از هر زبانی دعایی برآید

تو سلطان حسنی و عالم گدایت

چنان کن که کار گدایی برآید

چه کم گردد آخر ز جاه و جلالت

اگر حاجت بی‌نوایی برآید؟

مزن تیر جور و حذر کن ز آهی

که از سینهٔ مبتلایی برآید؟

مرا می‌کشد انتظار قدومت

چه باشد که آواز پایی برآید؟

هلالی ازین شب خلاصی ندارد

مگر آفتابی ز جایی برآید