شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسی
سنایی - حکایت هزل

کلکی بر مناره کودک خرد

برده بود و به ناز می‌افشرد

چون مؤذّن بدیدش اندروای

پس بگفت ای کلک ز بهر خدای

سره کاری همی کنی بر تاز

به دو منزل به پیش او شو باز