شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسی
احمد شاملو - خاطره

شب

سراسر

زنجيرِ زنجره بود

تا سحر،

سحرگه

به‌ناگاه با قُشَعْريره‌ی درد

در لطمه‌ی جانِ ما

جنگل

از خواب واگشود

مژگانِ حيرانِ برگش را

پلکِ آشفته‌ی مرگش را،

و نعره‌ی اُزگَلِ ارّه‌ زنجيری

سُرخ

بر سبزیِ‌ نگرانِ دره

فروريخت.

تا به کسالتِ زردِ تابستان پناه آريم

دلشکسته

به‌ترکِ کوه گفتيم.

۱۲ شهريورِ ۱۳۷۲

© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو