شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسیمهستی گنجوی - رباعی شمارۀ ۷۲
شهری زن و مرد در رخت مینگرند
وز سوز غم عشق تو جان در خطرند
هر جامه که سالی پدرت بفروشد
از تو عاشقان به روزی بدرند
شهری زن و مرد در رخت مینگرند
وز سوز غم عشق تو جان در خطرند
هر جامه که سالی پدرت بفروشد
از تو عاشقان به روزی بدرند