شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسی
مهدی اخوان ثالث - گل

همان رنگ و همان روی

همان برگ و همان بار

همان خندهٔ خاموش در او خفته بسی راز

همان شرم و همان ناز

همان برگ سپید به مثل ژالهٔ ژاله به مثل اشک نگونسار

همان جلوه و رخسار

نه پژمرده شود هیچ

نه افسرده، که افسردگی روی

خورد آب ز پژمردگی دل

ولی در پس این چهره دلی نیست

گرش برگ و بری هست

ز آب و ز گلی نیست

هم از دور به بینش

به منظر بنشان و به نظاره بنشینش

ولی قصه ز امیدهایی که در او بسته دلت، هیچ مگویش

مبویش

که او بوی چنین قصه شنیدن نتواند

مبر دست به سویش

که در دست تو جز کاغذ رنگین ورقی چند، نماند