شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسی
ملک‌الشعرای بهار - تا کی و تا چند؟

ای وطن‌خواهان‌سرگشته وحیران‌تاچند؟

بدگمان‌ و دو دل و سر به گریبان‌ تا چند

کشور دارا، نادار و پریشان تا چند؟

گنج کیخسرو در چنگ رضاخان‌ تا چند

ملک افریدون پامال ستوران تا چند؟

...

...

...

...

ای عجب دانا، بازیچهٔ نادان تا چند؟

...

...

...

...

بهر نانی دل یک طائفه بریان تا چند؟

یارب این کینه و این ظلم دمادم تاکی

دل ایرانی‌، آماجگه غم تا کی

پشت احرار به پیش سفها خم تاکی

ظلم ضحاکان‌، در مملکت جم تا کی

سلطهٔ دیوان در ملک‌سلیمان تا چند؟

تا به کی شحنه و یارانش نمایند ستم

چند ملت را دوشند، بمانند غنم

آن یک ازپرخوری و فربهی آورده ورم

وآن دگر از غلیان خون‌، گردیده دژم

مابقی لاغر، همچون نی غلیان تا چند؟

...

...

...

...

تیغ بهرام درین زاویه پنهان تا چند؟

محتسب راهزن و شحنه کمند انداز است

جیش‌،‌ غارتگر و سرخیل‌ سپه جانباز است

ره به هر بدگهری‌، بدکهران را باز است

لوحش‌الله که به‌ هر حسن وطن‌ ممتاز است

زین‌ سپس‌ ناشدنش روضهٔ‌ رضوان تا چند؟

حفظ ناموس به هرجا شرف نظمیه است

شرف و ناموس اینجا، هدف نظمیه است

صف آدم کشی وننگ‌، صف نظمیه است

اختیار شه و کشور به کف نظمیه است

نشده ری کف خاکستر از ایشان تا چند؟

باید از ملت‌، مردی بدر آید چاک

یابد از دور فلک‌، طالع و هوش و ادراک

انقلاب است که آرد گهری چونین پاک

تا صدف گیرد چونین گهری را ز افلاک

دیر باریدن آن ژالهٔ نیسان تا چند؟