شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسی
عبدالقهّار عاصی - گریستیم

شب را گریستیم،‌سحر را گریستیم

ما گام‌گامِ راهِ سفر را گریستیم

وقتی که می‌زدند سپیدارِ باغ را

ما یک‌بهٔک صدایِ تبر را گریستیم

دست و دهانِ بسته به فریاد آمدیم

یعنی تمامِ خونِ جگر را گریستیم

در سرزمینِ حادثه و داربستِ شعر

روز و شبِ سیاهِ هنر را گریستیم

بر آستانِ آتش و خاکسترِ مراد

آیینه‌دار و آینه‌گر را گریستیم

باری ز مرگ‌ومیر چو فارغ شدیم ما

دیه و دیارِ خاک‌به‌سر را گریستیم

مضمونِ گریه کم نشد از دور و پیشِ ما

هرچند که بلا و بتر را گریستیم

۱۳ عقرب ۱۳۶۷ کابل