شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسی
صائب تبریزی - غزل شمارهٔ ۶۹۰۰

با زهر چشم خنده هم آغوش کرده ای

بادام تلخ را چه شکرپوش کرده ای؟

داریم چون قبا سربندت هزار جا

ما را چه ناامید ز آغوش کرده ای؟

تا چشم را به هم زده ای، از سپاه ناز

تاراج عافیتکده هوش کرده ای

در پیش آفتاب چه پرتو دهد چراغ؟

گل را خجل ز صبح بناگوش کرده ای

حق نمک چگونه فراموش من شود؟

داغ مرا به خنده نمک پوش کرده ای

شکر توام ز تیغ زبان موج می زند

چون آب اگر چه خون مرا نوش کرده ای

صائب ز فکرهای ثریا نثار خود

ما را چه حلقه هاست که در گوش کرده ای