شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسی
کامبیز صدیقی کسمایی - در جاده های سرخ شفق

آه... ای زمین بی برکت!

یک مشت بذر تازهٔ باران،

در خورجین پاره ابری نیست.

دارد غروب

- در جاده های سرخ شفق -

خورشید را

با خود

بسوی آن افق دور

می برد.

اکنون از وحشتی شگرف

گوئی که رنگ از رخِ گلگون آفتاب

ناگه پریده است.

مرغی هراسناک

در لابلای بوته خاری

ناگاه جیغ زد.

اسبی میان جادهٔ خاموش؛ شیهه زد.

با واپسین تلاش

قلب زمین تشنهٔ خود را

ما شخم می زنیم

اما

یک مشت بذر تازهٔ باران،

در خورجین پاره ابری نیست.

آه ...ای زمین بی برکت!