شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسی
کامبیز صدیقی کسمایی - رود و ما

ما که مشتاقانه با هم چشم در راهیم

در افق ناگاه

چلچله ها را که با خورشید می آیند

می بینیم.

ناگهان فریاد ما در دشت می پیچد که:

«ای خورشید!»

«ای خورشید!»

در دل این دشت

می دَوَد مانند یک دیوانه رودی، آنچنان ما نیز.

می خروشد رود و می پیچد به خود

آن گاه،

پرت خود را می کند بر پای خورشیدی که در آن دور

بوسه از پای افق، آرام می گیرد.

چشم هم چشمی نگر،

ما نیز

پا به پای رود، در این دشت

در دویدن های مجنونانه ای هستیم.