شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسی
بهرام سالکی - ۱۲ - چون شنیدم از جهان بوی کباب

چون شنیدم از جهان بوی کباب

آمدم اینجا درین دِیر خراب

هر کجا این بوی را کردم سراغ

خَر فقط دیدم که می‌کردند داغ!

گاه ، بانگِ شیونی از راه دور

آدمی را می‌نماید هم چو سور

****

کهنه نایی روی بامی بود و باد (۱)

می‌وزید و در میانش اوفتاد

ابلهی در حول و حوش بام بود

می‌گذشت و ناگهان بانگش شنود

خود گمان کردی که بانگ مرغکیست

یا اگر آن نیست پس آواز کیست؟

رفت و این را با رفیقی باز گفت

این ز کاهی گفت و او ،کوهی شنفت

ماوقع را این یکی با آب و تاب

ریخت چون آتش به جان شیخ و شاب (۲)

هر که خود چیزی براین قصّه فزود

تا به آخر سیل شد گر قطره بود

ابتدا مرغی بُد و آنگه دگر

بانگ شیری شد ، پس از آن بیشتر

گفته شد از این دهان و آن دهان

منتشر شد این خبر اندر جهان

تا به آخر نای شد خود اژدها

اولش چیزی بُد و شد چیزها

شایعه ، این سان کند بازار ، داغ

چون مثال یک کلاغ و چل کلاغ

*****************************

۱ - نای : نِی - یکی از آلات موسیقی که با دهان نواخته می‌شود .

۲ - شیخ و شاب : پیر و جوان