شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسیبهرام سالکی - ۱۷ - بوالحسن نامی ، سفیه و بدخصال
بوالحسن نامی ، سفیه و بَدخصال
گفت با بُهلول ، کای صاحب کمال (۱)
گو چه گوید ، عقل دوراندیش تو ؟
دُمّ سگ بهتر بُـوَد یا ریش تو ؟!
گفت: گر جَستم ز پُل ، این ریش من (۲)
ور نجَستم ، دُمّ سگ باشد حَسَن! (۳)
****
همچو مو باریک و چون شمشیر ، تیز
پل برای رَد شدن باشد عزیز!
گر نمیخواهی که از آن بگذریم
خود بگو جانا که تا فرمان بریم
این همه شرط و گرو از بهر چیست؟
اندکی اغماض ، شرط دلبریست
یک وجب ، پهنای پُل را کُن فزون (۲)
تا کسی از آن نگردد سرنگون !
*******************************
۱ - بهلول بن عمرو الصیرفی معروف به بهلول مجنون. وی در حدود ۱۹٠ هجری قمری
در گذشت . وی از « دیوانگان عاقل » خوانده شده و دارای سخنان شیرین است.
۲ - پل صراط
۳ - حَسَن : نیکو - خوب و ضمنا اشارهایست کنایه آمیز به نام بوالحسن !