شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسی
بهرام سالکی - ۲۱ - هر نِدا را نیست ، امّید جواب

هر نِدا را نیست ، امّید جواب

هر دُعا ، باران نیارد از سحاب

گر دعای طفل بودی کارگر

از معلم‌ها نمی‌ماندی اثر!

گر دعاها جمله می‌شد مستجاب

دیده‌ای از غم نمی‌گشتی پُر آب

کس خبر ، از شام هجرانی نداشت

عاشقی هم ، روز پایانی نداشت

بی‌هراسی ، یار در آغوش یار

خُفتی از کوریّ چشم روزگار

حرفِ غم ، در دفتر خلقت نبود

نقطه‌ای بر تارک « رحمت » نبود

بلبلی ، بیداد گلچینی ندید

گلبنی را باد غارتگر نچید

سینه‌ای از سوز دل ، در خون نگشت

کس ز عشق لیلی‌ای ، مجنون نگشت

سُست ، هرگز عهد و پیمانی نشد

پاره از هجران ، گریبانی نشد

این فلک ، از حَدّ خود بیرون نرفت

تیر آهی جانب گردون نرفت

دانهٔ رَنجی در این عالم نرُست

غم ، نشان از غمسرای دل نجُست

باغبان دهر ، تخم غم نکاشت

نوبهار عمر ، پاییزی نداشت

جامهٔ ماتم ، کسی بر تن نکرد

بغض اشکی در گلو شیون نکرد

دیدهٔ حسرت کسی بر در ندوخت

جانی از دوری جانانی نسوخت

در جهان ، افسونِ شیطانی نماند

بلکه اصلا چرخ گردانی نماند

*****************************