شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسی
بهرام سالکی - ۲۸ - عقل اگر داری مکن طی مسیر

عقل اگر داری مکن طی مسیر

از قفای خر و پیشاپیش شیر

آنکه دُمّ خر بچسبد ، بی‌گمان

از لگدهایش نماند در امان!

آنکه گامی پیشتر اُفتد ز شیر

بر سُرینش ، زخم دندان خورده گیر

****

طبع دنیا ، بین چو خُلق شیر و خر

از سر و دُمش چه خیزد غیر شر؟

از طمع ، هر کس که دنبالش دَوَد

فضله‌اش لطف است و قهر او لگد

بی‌توقع ، گر ز پیشش بگذرد

بی‌دلیلی ، زخم دندانش ، خورَد

پندِ من ، هر کس که از جان بشنود

در امان ماند ز دندان و لگد!

****

عافیت خواهی؟ ز دُورش دور شو

همره او باش و نزدیکش مرو !

پیش اُشتر ، گر گـُزیدی ، جای خواب

تا سحر ، بر خود ز بد‌خوابی ، بتاب

بگذری از جوی و خواهی پای تو

تَر نگردد ، ای عجب از رأی تو

گر خریدارش شوی ، خُسران بری

گر که از او بگذری ، حسرت خوری

نه شریک شادی‌اش شو نه غمش

حفظ ظاهر کن که هستی همدمش!

نه بُرون در ، نه در بزمش نشین

در بساط خرمنش ، شو خوشه چین (۱)

لقمه‌ای بردار ، تا سیرت کند

نه ز حرصی ، تا گلوگیرت کند

گر ستاند یا دهد ، با او بساز

شکر کن وز دیو خشمش ، احتراز (۲)

گر بنالی یا گریبان بردَری

خود نیابی سرنوشت بهتری

آنچه روزیّ‌ تو باشد بیش و کم

آنچه بر پیشانیت خوردی رقم ...

حکم محتوم است و گفتم بارها (۳)

رُو و شاکر باش از رأی قضا

گر چه رزقی ، تلخ یا شورت دهد

می‌پذیرش ورنه با زورت دهد

چانه‌ای از بهر بیش و کم مزن

مستمع چون نیست ، بیخود دَم مزن (۴)

چیز کم ، از هیچ جانا بهتر است

سرکهٔ مُفت از عسل شیرین‌تر است (۵)

****

« تَر » به هر مصرع چرا آورده‌ای ؟

آبروی هر چه شاعر بُرده‌ای !

زورق این قافیه ، در گِل نشست!

خود بپوش عیبش ،بگو در دل نشست

********************************

۱ - خوشه چین : آنکه پس از درو کردن کشتزار جو و گندم و جمع آوری حاصل ، تک خوشه هایی که

در آنجا مانده برای خویشتن جمع می کند.

۲ - احتراز : دوری - خویشتن داری - گریز - پرهیز

۳ - محتوم : ثابت و حتمی - امر محتوم : تعبیری‌ست برای سرنوشت مُقدّر

۴ - مستمع : شنونده - گوش شنوا

۵ - « تَر » علامت صفت تفضیلی‌ست که در هر دو مصرع به عنوان قافیه آورده شده

است که خلاف قواعد ادبی است.