شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسی
بهرام سالکی - ۳۶ - مردی اسب خویش را گم کرده بود

مردی اسب خویش را گم کرده بود

شک به اسبِ شخص دیگر بُرده بود

ادعا می‌کرد کآن اسبِ من است

دعوی‌اش بر حق ، دلیلش مُتقَن است (۱)

آن یکی گفتش : دلیلی گو دُرُست

بعد از آن ، شو مُدعی کاین اسب توست

گفت : من دارم دلایل زیـن قبیـل :

یال او مشکی‌ست ، دُمّ او طویل!

گر چه شب‌ها خوابِ کافی می‌کند

گه میان روز ، چُرتی می‌زند

عادتًا هم ، در همه ایام ِ ماه

اشتهای وافری دارد به کاه!

اسب من هم ، مثل این قبراق بود

در میان همگنانش طاق بود (۲)

مرکبی رهوار بود و خوش‌لگام (۳)

خوش‌خوراک و خوش‌ادا و خوش‌خرام (۴)

ادعاهایم نه بر حدس و ظن است

این نشانی‌ها که دادم روشن است

تا بخواهی ، هست بُرهانم قوی

آنقَـدَر گویم که تا قانع شوی!

****

مرد را گفتند از جنسش بگو

تا که آب رفته را آری به جو

چون دلیلت پیش ما بی‌پایه است

گریهٔ کودک به گوش دایه است

****

پس پَـلاسی روی اسب انداختند

عورتش ، از چشم ، پنهان ساختند (۵)

مُدّعی گفتا که اسبم نَر بُـوَد

مرکبی توفنده چون صَرصَر بُـوَد (۶)

در دویدن ، رخش ِ رستم ، هیچ نیست

در پریدن ، نمره‌اش از بیست ، بیست !

در جسارت ، کُن قیاسش با پلنگ

در رشادت ، صبر کُن تا وقت جنگ !

****

اسب را برداشتند از رُخ نقاب

پیش چشم خاص و عام و شیخ و شاب (۷)

چون عیان شد آنکه حیوان ماده است

مرد گفتا : شبهه‌ای رُخ داده است...

شُکر ِ حق و ز کور‌ی‌ چشم حسود

اسب من هم آنقَـدَرها نَر نَبود!

**********************************

۱ - مُتقَن : استوار - محکم

۲ - همگنان : همجنسان و کسانی که با همدیگر رتبه و درجهٔ برابر دارند .

طاق : بی مانند - یگانه - بی‌نظیر

۳ - خوش‌لگام : مقابل بدلگام - رام - غیرسرکش .

۴ - خوش‌خوراک : خوش‌غذا - خوشخور

۵ - عورت : اندام تناسلی

۶ - صرصر : باد تند . در فارسی اسب تندرو را به آن تشبیه کنند.

۷ - شیخ و شاب : پیر و جوان