شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسی
بهرام سالکی - ۴۰ - عمرِ تو ، پامال امیال محال

عمرِ تو ، پامال امیال مُحال

از چه می‌نالی ز چرخ ِ بدسگال (۱)

هر زمان ، با آرزویی ، زیستی

خود بگو در جستجوی چیستی؟

چیست آخر ، حاصلت زین جستجو

هان به دنبال چه می‌گردی؟ بگو

پشت بر مقصد ، شتابانی روان

ره نمی‌پرسی ز پیر ِ ساربان

میشود مقصود ، هر دم دورتر

پس مرو زین پیشتر گامی دگر

در بیابان فنا ، گر گـُم شوی

وای اگر بانگ درایی نشنوی (۲)

دیو نفْست دائماً اندر کمین

تا تو را از عرش آرد بر زمین

کین و کبر و حرص را در خود ببین

زین رذایل ، هیچ می‌گردی حزین؟

لیکن اینها را به خوی دیگران

گر ببینی ، بر تو می‌آید گران

از ریا و خبث و نیرنگ و حسد

آدمی در نفرت است و می‌رَمَد

پس تو هم از نفْس خود در رنج باش

دیدهٔ خود را مپوشان از خطاش

مال‌وَرزی ، روح را فاسد کند

رونق ِ عقل ِ تو را کاسد کند (۳)

کِی کَرَم دیدی ز شخص چشم تنگ

در نیاید بی‌گمان چربی ز سنگ

گر به شوق نان و آبی ، زیستی

اندر عالم ، جز طفیلی نیستی

رهزن ِ عمرند و بر جانت وَبال

حرص ِ دنیا و زن و فرزند و مال

آنچه بُد ، خوردی حُطام دنیوی (۴)

سیر ، کِی ، آخر ز لیسیدن شوی

بس که رونق یافته بازار تن

عمر تو بگذشت در تیمار تن (۵)

نفْس تو راکب ، تنت مرکوب او

توسنی کن ، تا به کِی منکوب او (۶)

گر برون از تن ، توانی زیستن

پس ، بنه نام مَلک بر خویشتن

تا به کِی باید کشیدن بار تَن

« تن رها کُن تا نخواهی پیرهن » (۷)

تو ، به گوهر از جهان والاتری

قیمت خود را ندانی از خری!

*****************************

۱ - بد سگال : بد اندیش

۲ - درای : زنگ و جرس - زنگی که بر گردن شتر بندند.

۳ - کاسد : کساد و بی قدر و بها . در اینجا به معنای ارج و قدر آمده است.

۳ - رونق : نیکویی - گرمی بازار . در این مصرع به معنای نیکویی و ارزش آمده است.

۴ - حطام دنیوی : مال و منال دنیا

۵ - تیمار : پرستاری - مراقبت

۶ - توسنی : سرکشی - نافرمانی

۶ - منکوب : توسری خورده و ذلیل شده

۷ - مصرع از قاآنی است : چند خواهی پیرهن از بهر تن ...... تن رها کن تا نخواهی پیرهن