شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسیبهرام سالکی - ۴۷ - نعمتی دان ، جهلِ عالم سوز را
نعمتی دان ، جهل ِ عالم سوز را
آفتی خوان ، عقل ِ مال اندوز را
عقل ، فرمان میدهد بر حرص و آز
در مَرامش ، رشک و خودخواهی مُجاز
مصلحت جویی ، شعار ِ حِلم او
منفعتیابی ، قرار ِ عِلم او
صولتش ، نافذ به نزدِ اهل ِ قال (۱)
شُکر ، کآن هم دَم به دَم رو به زوال
حکمتش ، تأویل و تفسیر و قیاس (۲)
بیدلیل و حُجّت و اصل و اساس
حُکم او بر عاشقان ، کان لم یکُن (۳)
رأی او بر عارفان ، بیبیخ و بُن
بهر سودِ خویش و ضَـرّ دیگران
میکند هر گفتهای را ترجمان
« ظلم » ، گاهی با دلالتهای عقل
عین « عدل » است و ندارد حرف و نَقل!
« لا »ی امروزش ،شود فردا « نَعَم » (۴)
قبلهگاهش ، گاه کعبه ، گه صَنم
از برای دانهای گندم ، بداد
کشتزار سبز جنت را به باد
از چه نوشد جام ِ باده آدمی؟
تا ز شّر عقل ، آساید دَمی (۵)
گر به دست عقل بسپاری عنان
الامان از این جهالت ، الامان!
عقل ، خود گم گشته در این کوره راه
راه را بینقشه نشناسد ز چاه
هر کجا عقل است و جولانگاه او
انّ الانسانَ لَـیَـطغـایی بگو (۶)
ای بسا نادانی ما بر امور
موجب عیش است و شادی و سرور
بس جهالت ، باعث آرامش است
غالباً هر شبههای از دانش است
جهل ، یعنی این دو روز زندگی
بیچرایی سَرکنی در بندگی
اینکه در تردید و شک و چند و چون
دل مرنجانی به سِرّ « کاف و نون » (۷)
این جهان ، یعنی سؤال اندر سؤال
پاسخش کِی داند عقل در ضلال ؟
از چه میخواهی بدانی ، راز دهر ؟
جهل ، تریاق است و دانایی چو زهر (۸)
گر به سعی عقل ، بگشایی دَری
بنگری درهای قفل دیگری!
راهِ حیرت را چو پایانیش نیست
آنچه پیمودی ، چو گامی بیش نیست
خود مرو ، ترسم که سرگردان شوی
یا که طولانی شود این مثنوی!
خوانمت یک بیت از « مُلای روم » (۹)
یا که ابیاتی ، اگر دارد لزوم
« هر که او بیدارتر ، پر دردتر
هر که او ، آگاهتر ، رخ زردتر »
بیتی از « عطار » هم در ذَمّ عقل (۱۰)
با تو گویم تا نماند حرف و نَقل
« هر که را در عقل نقصان اوفتد
کار او فیالجمله آسان اوفتد »
*******************************
۱ - صولت : هیبت - قدرت
۱- اهل قال : علم قال نزد متصوفه - مباحثات علوم ظاهریست ، در مقابل اهل حال که سماع و رقص صوفیان است.
مولوی میفرماید :
ما برون را ننگریم و قال را ...... ما درون را بنگریم و حال را
۲ - تأویل : توجیه و تفسیر
۳ - کان لم یکن : بی اعتبار - لغو شده - بیاثر
۴ - « لا » و « نعم » به معنای « نه و آری » کلمات نفی و اثبات .
۵ - ز باده هیچت اگر نیست ، این نه بس که تو را ...... دمی ز وسوسهٔ عقل بی خبر دارد ( حافظ )
۶ - اقرا باسم ربک الذی خلق ..... کلا ان الانسان لیطغی (... چنین نیست ، بیگمان انسان سر به طغیان برآورد ) – سوره علق
۷ - اشاره است به امر خداوند دایر به آفرینش عالم ( کُن فیکون )
۸ - تریاق : پادزهر
۹ - ملای روم : لقب جلال الدین محمد بلخی معروف به مولوی
۱۰ - ذم : نکوهش - بدگویی