شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسی
بهرام سالکی - ۵۲ - مدعی من می شوم روز حساب

مُدّعی من می‌شوم روز حساب

تا سؤالات مرا گویی جواب

گو چگونه رزق قسمت کرده‌ای؟

کاین چنینم ، غرق ِ محنت کرده‌ای

چرب و شیرین نیست در انبان ِ من

بهر ِ نانی بر لب آمد جان ِ من

سفره‌ام از خون ِ دل ، رنگی گرفت

از نوای شیون ، آهنگی گرفت

این که بر من ، نعمتِ جان داده‌ای

منتّی بر بنده‌ات بنهاده‌ای

جانِ در عُسرت نباشد موهبت (۱)

گر چه باشد در کمالِ عافیت

جان ِ بی‌عشرت ، وَبال گردن است

تازه آن هم عاریت نزد من است!

گیوه‌ای در پا ، پَلاسی بر تنم

بعد می‌گویی که روزی دِه منم ؟!

این نباشد رسم بنده‌پروری

خود مخواه از گرسِنِه فرمانبری

خود به شأن خویش انعامم بده

بعد ازآن هم « بنده‌ات » نامم بده

این همه شرط و شروط بندگی

در قبالِ یک دو روزی زندگی ؟

این تجارت ، سر به سر خُسران بود

کندن ِ جان ، در بهای جان بود

****

در ازل ، با هم قراری داشتیم

وعده‌های محکمی بگذاشتیم

این که ما ، امر تو را فرمان بَریم

قول و عهدِ خویش را پایان بَریم

تا تو هم در عرصه این گرگ‌زار

چون شبان ، ما را شوی تیماردار (۲)

****

خرمن عیش و طرب چون بیختی (۳)

کاهَش این سو ،گندم آن سو ریختی

ما به سهم ِ کاهِ خود بودیم شاد

تازه ، آن را هم فلک دادش به باد

کوهِ غم ، بگذاشتی بر دوش ِ ما

مُضمحل شد این تن ِ جان‌کوش ِ ما

نیست در آن دور و اطرافت مگر؟

شانه‌ای از گـُرده ما پهن‌تر!

مطبخ ِ رزقت ، کفافِ نان ِ خلق

کِی دهد؟ کآسوده گردد جان ِ خلق

کم بُوَد تعداد نانوایان ِ تو

کم رسد در سفرهٔ ما ، نان ِ تو

گوش ِ ما ، تعریفِ احسانت شنید

چشم ِ ما از نان ِ تو ، سیری ندید

عده‌ای را سوگلی پرورده‌‌ای

غرق در عیش و تنعم کرده‌ای (۴)

عده‌ای دیگر چو من ، حسرت به دل

هر تعیّش خواست دل ، گفتم بهل ! (۵)

گو مگر ، ما بندهٔ تو نیستیم؟

پس چرا با این فلاکت زیستیم؟

****

کاتبِ رزقت نخوانده رسم و خط

چون که املایش سراسر شد غلط

خود « الف با » را نداند بی‌سواد!

بوده شاگرد کدامین اوستاد؟

گر چه عُمری خود کتابت کرده است

آبروی هر چه کاتب بُرده است!

بر بَرات « روزی » ما چون رسید (۶)

گشتم از فضلش به کلی ناامید

حرف « رحمت » هر چه املا کرده است

« را »ی آن تبدیل بر« زا » کرده است!

*******************************

۱ - عُسرت : تنگی - سختی

۱ - موهبت : بخشش - آنچه به کسی ببخشند .

۲ - تیماردار : غمخوار - پرستار

۳ - بیختن : الک کردن - غربال کردن

۴ - تنعم : به ناز و نعمت زیستن - خوش گذرانی

۵ - تعیش : خوش گذرانی

۵ - بهل : رها کن - بگذر

۶ - بَرات : نوشته‌ای برای دریافت یا پرداخت پول . در شعر به معنای برگ سهمیه و حواله .

آورده شده است.