شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسی
بهرام سالکی - ۶۲ - وقت مرگِ خویش ، پیری گورکَن

وقت مرگِ خویش ، پیری گورکَن

با پسر می‌گفت اینگونه سخن

ای پسر! اینک که وقتِ رفتن است

دِین بسیاری مرا بر گردن است

بس کفن ، از گورها دزدیده‌ام

آه و نفرین ِ خلایق دیده‌ام

مرده‌ها را صبح پوشاندم کفن

شامگه ، کَندم کفن‌هاشان ز تن

یک کفن آمد به مصرف بارها

توبه کردم بارها زین کارها

مُرده‌ای اینجا نمی‌یابی به گور

کو نباشد روز محشر ، لخت و عور!

مُرده‌ای مَستور ، از این روستا (۱)

خود نخواهی یافتن ، روز جزا

برگِ سبزی گر بود در گور من

لعن ِ مردم هست و تعدادی کفن

کار خیری کُن که بعد از مُردنم

روز ِ استنطاق ، کم لرزد تنم (۲)

گر که باشی در پی اعمالِ نیک

کُن پدر را در ثواب آن ، شریک

بلکه گاهی ، مَردم این روستا

بهر من خواهند ، رحمت از خدا

آن پسر گفت : ای پدر آسوده باش

دِین اگر داری کنم یک جا اداش!

چون نشانی از تو دارد این پسر

مو به مو اجرا کند امر پدر!

غم مخور ،چون هست فرزندت خَلف

وام تو بر عهده گیرد ، لاتَخف (۳)

****

آن پدر ، مُرد و پسر شد گورکن

هر شبانگه بعد دزدیّ کفن ...

خود نشستی بر فراز سنگ قبر

با خیال راحت و از روی صبر

اندکی بر گور ، غایط ریختی (۴)

بعدِ پایان ِ عمل ، بگریختی

مردمان ، وقت زیارات قبور

چون که می‌دیدند آن گند و فجور (۵)

لعن می‌کردند ، هم بر اهرمن

هم دعا بر روح پیر گورکن

خَلق می‌گفتند ، کآن پیر زبون

گر چه بودی جاهل و نادان و دون

عیبِ او غیر از کفن دزدی نبود

خود ندادی گور را با فضله ، کود!

این پسر ، هم دزد آمد هم سَخیف

بعدِ دزدی ، گور را سازد کثیف

حال باید ، ساختن و سوختن

ای دو صد رحمت به آن یک گورکن!

****************************

۱ - مستور : پوشیده

۲ - استنطاق : بازجویی - اشاره‌ایست به روز قیامت

۳ - لا تخف : مَترس - بیم مدار

۴ - غایط : مدفوع - نجاست

۵ - فُجور : پلیدی - کار زشت