شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسیبهرام سالکی - ۳ - سهم
بامدادی بلبلی در ناله و فریاد بود
نالههای زار او در گوش گل چون باد بود
گفتمش : نشنید گل ، بیهوده مینالی چرا؟
گفت : ما را از ازل ، با گل چنین میعاد بود
عیب ما ، در بیوفایی ، مدعی را گو : مکن
هر کجا با هر که بنشستیم ، او در یاد بود
جام می چونت بدست اُفتد ، بنوش و غم مخور
خوش سرود مجلس جم ، هر چه باداباد بود
هر کجا شیرین لبی دیدیم در آفاق عشق
سرخی لعلش ز خون دیدهٔ فرهاد بود
چرخ ،آن روزی که رزق خلق قسمت مینمود
سهم ما « نانی که از دستش به خاک افتاد » بود
عاشقان را صبر باید « سالک » از جورش منال
عاشقی را دیدهای کز یار خود دلشاد بود؟
سال ۱۳۵۵
***************************************