شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسی
بهرام سالکی - ۱ - بازخوانی یک اندوه

مرگ ،

ناگاه

پاشید ،

یک کاسه خون

به سفرهٔ من .

او

مرده بود .

و در آستانهٔ روایت گلهای اطلسی ،

و در آغاز ترنم آفتاب

جوانه زد ،

سبز شد ،

و قامت کشید.

سایهٔ رنگ پریدهٔ سرو ،

بر سنگفرش حیاط ،

خمید.

در باغچه ،

نسترن پیر

بر دیوار تکیه زد .

کلاغ خستهٔ بیمار

کِز کرد برسر چینه

قار قار

او ، مرده بود .

قمری نشست بر لب پاشویه

با اضطراب روشن تردید .

یک تکه نان و چند دانهٔ گندم

در کوزهٔ شکستهٔ پر آب

چاق می‌شدند .

آهنگ مبهم باران ،

با چکاچکی آرام

ترجیع وار

بر هُرم رخوت خاک

می‌چکید .

در حوض ،

ماهی قرمز تنبل

در زلال آبی خود

آرام می‌گریست .

تشتِ مسین

چند رختِ کهنهٔ چرک را

در خاطرات کف‌آلودش ،

خمیازه می‌کشید.

***

با من بگوی که ابر

چگونه تاب خواهد آورد

بر شیون لهیدهٔ ناودان؟

***

در را مبند

که مرگ ،

در بشارت خوف‌آورش ،

بیهودگی انسان را

به انتظار نشسته است .

و در شیارهای تبسم ،

اندوه را

حریصانه می‌کاود!

و انجماد بودن و خواندن را

در رگمرگ‌های سربی خود

و در شطِ یقین ِ حیات

فریاد می‌کند

و در انتظار احتضار یک نبض ،

بی‌تاب می‌شود .

***

اینک ،

زمزمه کن.

خاموش منشین!

که شادیِ لبخند ،

خواهد ماسید

بر لبهای تکیدهٔ

یک رؤیا .

وقتِ بلوغ رهایی‌ست

پرواز باید کرد

با بال‌های خیس ،

و در هق‌هق سکوت .

خاموش مباش!

شعری بگوی ،

مادر مرده است .

بهار ۱۳۸۸