شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسیبهرام سالکی - ۲ - آن روز
تو را میکاوند
میکاوند ، میکاوند...
شاید که بیابند
آن چه را که
در خاطراتِ خستهٔ تو نیست.
***
پُر کن
جیبهای خالی خود را!
لبریز کن
از لهیب حادثه .
بگذار
لبهای خونی آنان
در سوگِ واژهٔ لبخند
عقیم بماند.
ردای بلند مرا
تکه تکه کن
و بر زخمهای باروَر خود
قابی بدوز .
بگذار ،
تکثیر شوند
جیبهای بیروزن .
***
یک روز ،
یک شب ،
آفتاب سر برخواهد زد
از چل تکههای تنت .
***
اینک ،
ردای من
آنک ،
ردای ما
***
گهوارهایست
جامه ی تو !
بهار ۱۳۹۰