شاعران فارسی زبان
دایرکتوری اشعار پارسی
بهرام سالکی - ۱۶ - مفهوم یک آغاز

صدای شیونِ باران

در گلوی تشنهٔ ناودان

زار زار

می‌چکید .

گفتم :

طوفان ِ چشم‌های تو

وزیدن گرفته است .

سکوت مکن ، که سکوت ،

پیام نارس ِ گنگی است ...

آسمان دیدهٔ خود را نگاه کن ،

ابری‌ست !

دست مرا بگیر ،

آفتاب ،

خواهد بارید ،

و عشق ،

هراس ِ رنج ِ جدایی را

از خاطرات خستهٔ ما ،

خواهد زدود .

از آفت زمانه بپرهیز خوب من

تعجیل کن !

جای درنگ نیست ،

سیاهی در راهست ،

و این جهان ِ دهشت‌زای

بی عشق

محنت سرایی‌ست نکبت بار .

انباشته از دروغ و تباهی .

لبریز از تعفن حرص .

در انتظار چه هستی ؟

تردید ،

سنگِ راهی‌ست

برای رسیدن .

اکنون ،

به غیر مأمن عشق ،

جان پناهی نیست .

یک روز .

در این پلیدِ زمستانِ مرگ آیین ،

باد بهار ،

بر تو خواهد وزید .

سبز خواهی شد .

و رنگین کمانی ،

جوانه خواهد زد ،

از دست‌های تو .

در انتظار معجزه منشین

اینک باید راهی شد .

اُمید نیست به این خیل خفتگان ؟!

با من بیا

بگذار تا حادثهٔ عشق را

بسرایم .

حیف است

که این سروده ،

ناتمام بماند .

عشاق منتظرند !

اینک !

نوبت به ما رسید ،

تا جاودانه کنیم ،

عاشقان جهان را .

اسفند ۱۳۹۰